وقتى از ساز زدن باز ایستاد پرنده خاموش شد

حاج قربان سلیمانی

آدرس دقیقى نداشتیم فقط مى دانستیم باید به روستاى على آباد قوچان برویم. پرسان پرسان در یک روز گرم تابستان سر ظهر به اتفاق صدف به خانه استاد حاج قربان سلیمانى رسیدیم. تا با استاد روبه رو شدم ذوق زده و بى اختیار با او دست دادم و خم شدم که دست استاد را ببوسم همان لحظه متوجه شدم استاد وضو گرفته و دستانش تا آرنج خیس است . از این رو منصرف شدم و فقط نگین انگشتر عقیقى را که دستش بود بوسیدم. ساعاتى بعد به خواهر استاد گفتم: من نباید این کار را مى کردم به نظرتان با عذر خواهى کار را خراب تر نمى کنم خواهرش خندید و گفت: نه نگران نباش دست داداش را خیلى ها مى بوسند او عادت دارد و شماها را جاى اولاد خود مى داند.

با آنکه بى خبر رفته بودیم اما استقبال گرم استاد و خانواده اش مانع از آن مى شد که معذب باشیم. به قول خودش تازه از آب باغ برگشته بود. از شب قبل براى آبیارى باغ رفته بود و پیش از پاى ما به خانه آمده بود اما خستگى هایش را پنهان مى کرد و آنچه ما مى خواستیم مى خواند و مى نواخت و مى گفت. چند مقام را نواخت و خواند و حکایت هر کدام را برایمان تعریف کرد. صحبت به بخشى ها رسید. پرسیدم استاد بخشى یعنى چه گفت: بخشى کسى است که نوازنده باشد، شاعر باشد، خواننده باشد، سازنده ساز باشد، حکایت ها و داستان هاى مقام ها را خوب بداند، بخشى باید نطاق باشد و زمانى که داستان ها و حکایت ها را تعریف مى کند شنونده محو شنیدن باشد... آنچنان که ما محو گفتار حاج قربان شده بودیم.

مى گفت: یک بخشى نباید به کسى یا چیزى محتاج باشد، باید خود به تنهایى از عهده تمام مراحلى که خلق یک اثر نیاز دارد برآید. مى گفت: آن زمان که سیم (فلزى) براى دوتار نبود از ابریشم به جاى سیم استفاده مى کردیم و حتى تار ابریشم را هم خودمان آماده مى کردیم.
گاه صحبت مى کرد و گاه مى نواخت و مى خواند تا این که دخترم خواست یکى از مقام ها را درخواست کند تا حاج قربان برایمان بنوازد رو به ایشان کرد و گفت: استاد ببخشید خسته تان کردیم اما همچنان دوست داریم برایمان ساز بزنید و بخوانید و حرف بزنید.

با دست آرام به پشت شانه دخترم زد و گفت: نه دخترم من از این چیزها خسته نمى شوم و خوشحال مى شوم وقتى مى بینم شما جوان تر ها هم به این نوع موسیقى علاقه دارید و ادامه داد: چهره تو من را یاد دخترى مى اندازد که ساکن فرانسه است و به من مى گوید بابا بزرگ. هر بار به فرانسه مى روم او و خانواده اش مى آیند هتل و من را به خانه شان مى برند تا روز آخر. هر بار هم که مى خواهم به ایران برگردم این دختر اشک مى ریزد و التماس مى کند که پیش ما بمان.
وى ادامه داد: من هیچ وقت از نواختن دوتار خسته نمى شوم. خانه من همیشه پر از میهمان غریبه و آشناست همه هم به هواى شنیدن مى آیند و من هم برایشان مى نوازم. ساز زدن و خواندن آدم را خسته نمى کند. ساز را از آدم بگیرند و نتوانى بزنى و بخوانى سخت است.
مى گفت: من از بچگى ساز دستم بوده تا زمانى که انقلاب شد، برخى گفتند موسیقى حرام است من هم ساز را زمین گذاشتم . چند وقتى ساز نزدم تا این که روزى از یک عالم و روحانى پرسیدم: آیا ساز زدن حرام است او هم گفت نه! ساز زدن تو مناجات است! و من مجدداً بعد از سال ها ساز دست گرفتم و تا حالا هم که مى بینى مى نوازم. برایمان تعریف کرد که به ده ها کشور سفر کرده و در جشنواره هاى مختلف برنامه اجرا کرده و جوایزى را از آن خود کرده اما از میان همه اینها تجلیلى که در گذشته از وى شده بود برایش جایگاه ویژه اى داشت . با چهره اى شادان مى گفت آقاى خاتمى خودش جایزه را دستم داد.

ساعاتى که در خانه استاد حاج قربان سلیمانى بودیم از هر دقیقه اش مى توان خاطره هاى شنیدنى تعریف کرد که شاید در فرصتى دیگر نوشتم. یک خاطره شنیدنى استاد برایمان تعریف کرد که قبلا برایتان نوشته بودم اما تکرار دوباره اش خالى از لطف نیست.
استاد مى گفت: هر بار لب بالکن مى نشینم و دو تار مى زنم،گنجشکى مى آید و روى دسته سازم مى نشیند، من که مى نوازم او هم مى خواند و وقتى از ساز زدن باز مى ایستم، گنجشک خاموش مى شود و نگاهم مى کند که: بنواز!

دو ماه قبل که استاد دولتمند خالف از تاجیکستان به ایران آمده بود داشتیم درباره حاج قربان سلیمانى حرف مى زدیم، دولتمند که با تحسین از حاج قربان یاد مى کرد گفت: دفعه بعد که به ایران بیایم حتما به دیدار حاج قربان مى روم. نمى دانم چرا در پاسخ دولتمند این را گفتم:«اگر تا آن موقع دیر نشده باشد!» پرسید چرا گفتم همین جورى گفتم خودم هم نفهمیدم چرا !
روح آن بزرگوار، حاج قربان سلیمانى شاد، بخشى بزرگى که از سرمایه هاى ملى ما بود.
دوست دارم در پایان بگویم از زمانى که استاد حاج قربان را از نزدیک دیدم بیش ازهنرش، بزرگى اش برایم جلوه گر است.
حاج قربان بزرگ بود، خیلى بزرگ!


نگاهى به زندگی نامه استاد
مرحوم حاج قربان سلیمانى استاد پیشکسوت موسیقى مقامى خراسانى در سال ۱۳۰۲ خورشیدى در روستاى على آباد واقع در ۷ کیلومترى قوچان متولد شد. وى از استادان مسلم موسیقى مقامى یا نواحى ایران و از معدود بازماندگان بخشى در خطه خراسان بود.
موسیقى مقامى یا نواحى به نوع خاصى از موسیقى سنتى گفته مى شود که بر اساس فرهنگ، سنن بومى و محلى یک منطقه جغرافیایى بوجود آمده، سینه به سینه و نسل اندر نسل به آیندگان منتقل مى شود. در گذشته موسیقى مقامى را در زمان جشن، عزا، کاشت، داشت و برداشت محصول و نیز مراسمى مشابه مى خواندند که گاه این موسیقى با حرکات موزون و خاصى ترکیب شده و رقص محلى را خلق مى کرد.

در فرهنگ خراسان بخشى به کسى گفته مى شود که تمامى مراحل ارتقاى علمى در زمینه موسیقى مقامى یعنى ساخت ساز(دو تار)، نقالى، سرایندگى و خوانندگى اشعار و نیز تاریخ نت ها را بلد باشد.

نظرات 3 + ارسال نظر
ناهید شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 20:37

ایول . من یه ترم قوچان درس خوندم. در مورد این اقا هم بود

سلام. به به! (از آن به به های مهران مدیری)
بله خوب، استاد اهل یکی از روستاهای قوچان به نام علی آباد بودند. خدا بیامرزدشان.

مریم سیدکابلی پنج‌شنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 11:05

سلام
منم یک شاگرد حقیر در عرصه ی موسیقی ام البته نه دو تار سنتور
ولی استادم از بهترین تکنوازان دوتار ایران استاد عزیز تنها است
البته ناگفته نمهند که همسرم دو تار کار میکند البته مدت زیادی نیست ولی در همین مدت کم شور و غوغایی در خانه مان حاکم شده که وصف کردنی نیست
من به دنبال اساتید دوتار بودم و وبلاگ شما رو پیدا کردم نا مردمی ها در حق دو تار زیاده کلا موسیقی سنتی من دانشجوی قوچانم چندی پیش به مناسبت روز معلم برنامه ای در سالن معلم قوچان گذاشته بودند چند تا گیتار وگیتار برقی هم بودند اما نمی دانید چه
افتضاحی به بار اوردند همه چیز رو روی کیبورد ضبط کرده بودند
به ملت میخندیدند نمی دونید چقدر اعصابم خورد شده بود روی جایگاه استاد سلیمانی بشینی و ..... تا چند روز فقط سی دی
پیران چنگی رو میدیدم و استاد رو در همان سالن وسن خیلی دردناکه از دست دادن اساتیدمون رو به قول شاملو بی احساس
دردی
میدونم طولانی شد اما دلم طاقت نمیاره بعد از مدتها یک مامن پیدا کرده جایی که حرفش رو میفهمند
دیشب پیش استاد تنها بودم ایشون سن زیادی ندارن اما به حق استاد خوبی هستند تا از نزدیک نبینشون نمیشناسینش از 4
سالگی نزد پدرشون دوتار میزدند تواین فکرم که ایشون رو بیشتر معرفی کنم با ساختن وبلاگ میتونم رو کمکتون حساب کنم؟
از دیشب هر چی سرچ کردم عزیز تنها فقط کتابشون اومد
ناگفته نمونه که ایشون اولین کسی هستند که دوتار رو به نت در اوردند البته این کتاب مقدماتی اما واسه اصلی اعتبار بالایی میخواد که به بعدا موکول شده
راستی استاد مدتی شاگرد استاد سلیمانی . ذوالفقار و........
دیگه بودند بیشر برنامه هاشون هم بااستاد تخم کاره
ببخشید که طولانی شد منتظر پاسختون هستم

سلام. قبل از هز چیز از تشریف فرمایی شما تشکر می‌کنم.
بله دوتار و سنتور، شور و حالی دیگر به فضای خانه می‌بخشند. اما متأسفانه کمی مورد بی مهری قرار می‌گیرند. نمونه آن را هم که شما ذکر کرده اید و جایگاه اساتید بنام را به دست گیتار برقی و... سپرده بودند.

اسم استاد عزیز تنها برایم آشناست. اما در سطح اینترنت نام و نشانی از ایشان ندیدم. (به جز همان کتاب آموزش دوتاری که شما هم دیده اید) در هر حال، وجودشان را قدر بدانید.

اگر دسترسی به کتابخانه داشته باشید، می‌توانید از کتاب "دائره المعارف سازهای ایران" نوشته "محمدرضا درویشی" بهره ببرید که در آن به دوتار شمال خراسان نیز پرداخته است.

در رابطه با همکاری جهت اعتلای موسیقی سنتی و بخصوص موسیقی آن ناحیه، حاضر به هر گونه همکاری با شما هستم. می‌توان در سطح اینترنت و با راه اندازی سایت و وبلاگ در این زمینه فعالیت‌های خوبی انجام داد. معرفی اساتید، معرفی کتاب، انجام مصاحبه (در صورت امکان)، درج مقاله از جمله کارهایی است که می‌توان انجام داد. منتظر پیشنهادهای شما هستم.

موفق باشید!

مهدی اسماعیل زاده دوشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 20:26

سلام
۱۹ رمضان ۸۵ به دیدن حاج قربان عزیز رفتیم به احترام آنروز دست به ساز نبرد ولی انقدر از دل برایمان گفت که اشکها لبریز و دلها لرزان بود....
حاج قربان گفت که دیگر ماندن فایده ای ندارد از وقتی که عزیزم از دنیا و از پیش من رفته استُ این خانه هم صفایی ندارد ُ روزها به یاد او به خانه می ایم و شبها به خانه علیرضا پسرم میروم.

دوست عزیزم...نوشته هایت مرا هوائی کرد به یاد آنروز که که مردی ایستاده بود بر سرچشمه پاکی و مهربانی

عکسهای آنروز موجود است .. عکسی از حاج قربان عزیز را برایتان با همان لبخند ارسال خواهم کرد..لطفا ایمیل بزنید mehdifaroujy@yahoo.com
مهدی اسماعیل زاده

سلام آقای اسماعیل زاده.
خدا حاج قربان را بیامرزد. یادشان گرامی...
به زودی با شما تماس خواهم گرفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد